🌱🌵🍁شجره نامه خودم

من رضا ضحاکی راحت با دو برادر بنام (علی و مهدی (میرزا) ویک خواهر (ناهید)
فرزندان حسین خان نوهء صفرخان و نتیجه عباس خان هستیم

🌱عباس خان پدر بزرگ پدرم بود
نام پدر عباس خان شیری خان بوده در روستای حسام آباد از توابع اسدآباد در تاریخ ۱۳۰۴ وفات یافته چون در دوره ایشان در منطقه اسدآباد شناسنامه نبود لذا از تاریخ تولد شیری خان اطلاعی در دست نیست

🌱نام مادر عباس خان نشمین از اهالی سنقر بوده است شماره شناسنامه. عباس خان در ثبت احوال ۸۱ و متولد ۱۲۷۰ شمسی ثبت شده است، در دوره اوایل رضاشاه برای افرادی که شناسنامه صادر می شد باید شهودی از اهالی تایید و امضاء می کردند
و اما شهودی که شناسنامه در آن زمان طبق اظهار محلی برای عباس خان شهادت دادند: آقایان عسگر( وفایی) و آقاخان( ملکی )بودند که در ته چک سجل ایشان در اداره ثبت احوال موجود است. البته این تاریخ تولد نیز دقیق نیست

🌱عباس خان اهل روستای(لیلمانج) لِیل مانج سنقر بوده طبق گفته معمرین اقوام، گویا کشمکش با خوانین محلی باعث کوچ کل طایفه به روستای آجین می شود و بعد از دوسال اقامت در آجین به روستای بزرگِ کُلن تپه (حسام آباد) می روند اما بعد از مدتی وساطت اهالی لیلمانج همه طایفه به سنقر و آقبلاغ بر می گردند در این اقوام در سنقر با نام خانوادگی ، پرویزی و یوسفی شناخته می شوند.
🌱بعدِ کوچ طایفه به محل اولیه ، جَد بنده با خانواده اش که مادر و پدر و چهار خواهر داشته در حسام آباد به زندگی ادامه می دهند و در همانجا ازدواج می کند، عباس خان دوبار ازدواج می کند همسر اول ایشان فوت می کند و همسر دوم وی بنام "زیور" فرزند "ولی" از طایفه ملکی ها صاحب فرزندانی برومند می گردد .
🌱در سنگ مزار عباس خان سال وفات ۱۳۲۵ در روستای حسام آباد قید شده است، از ایشان سه پسر بنامهای : صفرخان (متولد ۱۲۹۸ش) در شناسنامه آمده و پدر بزرگ بنده هستند اما من از پدر بزرگم شنیدم که تاریخ تولدش اشتباه است چون خودشان جنگ جهانی اول را که در سال ۱۲۹۳ شمسی شروع شده دقیقا به یاد داشت و خاطراتی از آن دوران ازجمله : حمله روسها به قلعه اشراف الملک(خانِ حسام آباد) و کندن درب بزرگ قلعه و پنهان کردن زنان و دختران جهت جلوگیری از عدم تعرض روسها در زاغه ها و ده ها خاطره دیگر تعریف می کرد . صفرخان می گفت که متولد ۱۲۸۰ شمسی هستم با توجه به آنچه ایشان تعریف می کرد قطعا تاریخ تولد پدرش ( عباس خان ) نیز اشتباه است، البته در گذشته بیشتر تاریخ تولد ها اشتباه نوشته می شد چون در سالهایی که سجل (شناسنامه) رایج شد سن افراد بر اساس حدس و گمان نوشته می شد و اداره ثبت احوال زیاد جدی در این زمینه ورود پیدا نمی کرد و دیگر آنکه بر این تاریخ تولد پدر بزرگم می تواند نقد آورد این است که : فرزند بزرگ صفرخان ، بنام "ماه طلا "، که تولد ایشان ۱۳۱۳ شمسی است که اختلاف سنی با پدر ۱۵ سال است ! یعنی صفرخان در چهارسالگی ازدواج کرده و ۱۵ سالگی صاحب فرزند شده ! که قطعا این مسئله بعید به نظر می رسد ، از طرفی صفرخان در ۱۳۰۹ شمسی با "قمرناز (فرزند لیلی و صفر) " ازدواج نموده است اگر تاریخ تولد صفرخان ۱۲۹۸ باشد و در سال ۱۳۰۹ ازدواج کرده باشد ! آیا بچه یازده ساله می توانست ازدواج کند ؟!!!
بنده به تاریخ تولد معمرین روستای حسام آباد توجه کردم اکثرا اشتباه است مگر افرادی که پدران آنان اهل مطالعه کتاب بوده و تاریخ تولدها را در گوشه کتاب های مانند مفاتیح و یا کتب شعرای بزرگ ثبت کرده اند ، صفرخان صاحب ۷ پسر (حبیب ، حسین خان، پرویز، مجید، حمید، بهروز و محمد آقا) و سه دختر ( ماه طلا و سنگین طلا، و صاحب) حاصل دو ازدواج بوده ، شدند
و اما فرزند دیگر عباس خان محمدخان(متولد۱۳۰۰) که با بانوی بنام "نازنین جمشیدی" از روستای دهنو ازدواج کرده که صاحب سه فرزند ذکور بنام های " حسن" محمد" و اسد و سه دختر شدند .
و فرزند دیگر عباس خان حیدرخان (متولد۱۳۰۹) که بانوی بنام قِزان" از طایفه آقاخان ملکی ازدواج نمود که صاحب فرزند ذکور نشد.

🌱عباس خان دو دختر نیز بنامهای فرخنده (متولد۱۳۰۱ش) که همسر مرحوم سید امیر کشوری بود و شاه سلطان(متولد۱۳۰۶) همسر مرحوم محمدعلی وفایی بود همگی ایشان مرحوم شدند روحشان شاد.

مرحومان امروزه مانند دیگر هم همسالان خود صاحب ده ها نوه ، نتیجه و ندیده هستند
این مطلب را نوشتم تا نامهای ایشان فراموش نشود شاید روزی نوادگان ایشان به این اطلاعات از اجداد خود علاقمند شوند از طرفی خودم نیز بسیار علاقه داشتم روزی بتوانم کلیه فرزندان اناث و ذکور طایفه شیری خان و عباس خان را بنویسم.

🌵🌵🌵🌱🍁

♦️جد مادری اینجانب .(رضا ضحاکی راحت)
مرحوم مادرم ( نازخانم معروف به نازنین و عمه ناز) فرزند روح الله اشترجینی بود که بعد از ازدواج با بانو بیگ زاده از طایفه فتح الله کتابی از اشترجین به روستای بهراز نقل مکان می کند
روح الله در بهراز صاحب پنج فرزند ذکور و سه فرزند اناث می شود که دو فرزند ذکور و دو فرزند اناث از ازدواج اول با بیگ زاده می شود (حبیب الله، عبدالحسین و مروارید و مرحوم مادرم) و بعد از فوت مرحومه (بیگ زاده) با یکی از اهالی خاکریز که از اهل حق و به بهراز که در گذشته به دلیل اختلاف مذهبی به اجبار مهاجرت کرده بودند بنام "فرخنده" ازدواج می کند و صاحب سه فرزند ذکور بنامهای " آقاحسین ، جمشید و صفات الله شمس کیوان" و یک دختر بنام سارگل می شود.

یاد و خاطراتشان در اذهان بازماندگان جاوید باد❤🍁
همانطور که عرض کردم روح الله و بابامراد از فرزندان شکرالله.(پدر بزرگ مادری بنده) بوده شکرالله سه برادر به نامهای: اسدالله. شیرمحمد..نعمت الله در اشترجین داشته

اما مرحوم "شیر محمد" فرزندانی بنام محمد و حاجی داشته یک دختر بنام ماهی خانم از محمد و شیری از حاجی....



🍁فرزندان نعمت الله که پسر عموی روح الله( پدر بزرگ ما) الله کرم و محمد کرم
بودند که از ایشان " جعفر ، رضا ، میرزا...فرزند الله کرم هستند.

🍁فرض الله. علی اکبر. نورالله..یدالله فرزندان دیگر عموی پدر بزرگ بنده یعنی اسدالله هستند.

🍁دختران فرض الله : خانم سلطان و خورشیدخانم بوده که خورشید خانم را فردی از اهالی بهراز بنام نصرالله کتابی (فرزند فتح الله) خواستگاری می کند و به ازدواج ایشان در می آید و با این وصلت و در اثر رفت و آمد ، پدر بزرگ بنده را با مردمان بهراز آشنا نموده و موجبات تداعی وصلت با بهرازی می نماید.

🍁البته در آنزمان نام روستای بُهراز ، نصرت آباد بوده و اولین نفری که از روستای خزل نهاوند بنای ایجاد بُهراز را در زمین هایی بدین اسم پایه گذاری نمود مرحوم کربلایی شکر الله خزایی بود و کم کم مردم از نصرت آباد به بهراز جدید نقل مکان می نمایند نصرتِ آباد قدیم در نزدیک جاده کنونی و اصلی اسدآباد به کرمانشاه بوده که هنوز آثار آن باقی است

و اما ادامه مطالب برای اطلاع جهت بازماندگان اقوام جد مادری اینجانب (رضا ضحاکی راحت)👇

🍁روح الله پسر عمهء: حاج علی پاشا رضایی، علی کرم و نقیِ اشترجینی بوده و و فرزندان ذکورحاج علی پاشا؛ حاج علیشاه. غلام شاه. محمدشاه. جهانشاه .جهانشیر. شاه حسین هستند

یحیی، مهدی، هادی، فرزندان ذکورحاجی علیشاه هستند.



❤خاطره ای از مادرم که از پدرش (روح الله )شنیده بود عرض کنم:
همانطور که اهالی اسدآباد و حومه اطلاع دارند مردمان اُشترجین از گذشته های دور بسیار مومن و متدین بودند و امروزه نیز افراد شاخص بسیار دارد.
همانطور که عرض کردم پدر روح الله بنام شکرالله خیلی دوست داشت فرزندش (روح الله) مانند خودش صاحب حکمت شود لذا با توجه به تمکن مالیِ خوبی که داشت از افراد باسواد و عاشیق های قدیم بعنوان معلم خصوصی جهت آموزش روح الله دعوت می کرد این قضیه تا چند سال طول می کشد اما روح الله در آموزش بسیار کُند پیش می رفته ، شکراله که از این موضوع بسیار ناراحت بوده مدام به روح الله سخت می گیرد که چرا این همه برای آموزش صرف می کند ایشان آنچه را که شایسته است یاد بگیرد هرگز یاد نمی گیرد !
بنابراین این موضوع در نوجوانی روح الله خیلی غمگین می کند
روح الله همیشه بعد از اتمام آموزش با چشم گریان بخواب می رفته و متوسل به ائمه (ع) می شده که شاید فرجی حاصل شود، تا اینکه در خواب دو نفر لباس سبزپوش را می بیند که از وی علت گریه و ناراحتی را می پرسند روح الله جواب می دهد: هر چه از اشعار و کتب بزرگان برایم قرائت می کنند چندان در خاطرم هنگام آزمون معلمان نمی ماند و پدرم بر من سخت می گیرد و از قضیه رنج می برد آن دو سبزپوش پیاله ای که درونش مایه ای به رنگ سبز بوده به ایشان تعارف می کنند و می گویند: اگر از این آب بخوری هر آنچه آموزش ببینی به خاطرت می ماند، روح الله می گوید : پیاله را نزدیک دهانم آوردم بوی خوش شبیه گلاب می داد تا خواستم بخورم پدرم از خواب بیدارم کرد گفت بلند شو به احشام رسیدگی کن بیدار شدم موضوع را با پدرم در میان گذاشتم وی بسیار ناراحت شد گفت: ایکاش بیدارت نکرده بودم . اما همان بوی خوش کار خودش را کرد بعدها پدرم هر عالمی را دعوت می کرد و هر آنچه آموزش می دادند همه مطالب را با یک بار گفتن حفظ می کردم و حتی کلیه آلات موسیقی دراویش وعاشیق ها را نیز به خوبی در کمترین زمان به خوبی یاد گرفته و اجرا می کردم در ضمن صدایم زبانزد عام و خاص شده بود . اهالی روستا و برخی از صاحبدلان روستاهای مجاور شبهای زمستان در منزلمان جمع می شدند تا من در مدح و منقبت مولی الموحدین ؛ امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام و دیگر امامان با آهنگ اجرا کنم.
روح الله در سال ۱۳۴۲ شمسی در روستای بهراز وفات یافتند

❤🥀🥀🥀سعی کنید از گذشتگان خود به نیکی یاد کرده و برای آنان طلب مغفرت نمایید.