موسی و شبان امروز.
چوپان امروز با شبان دوره مولوی فرق کرده، خب زمان مولوی با زمان حضرت موسی یکسان بود هنوز علم پیشرفت نکرده بود

 

 

دید  موسی یک  شبانی را  ز دور
قامت رعنا و زیبا و جسور


آن شبان گه گاه  آهی می کشید
جامه های خویش را برتن درید

 

گفت موسی ار چه دیوانه شدی؟
سامری را دیده، بیگانه شدی!؟


 من به قربان تو ای   موسای من
باز بشنو کاین دل و غوغای من

 

گفت راستی سامری بخشیده شد؟
ما که سامر را ندیدیم، دیده شد؟

 

صد چو سامر بعد از او هر ساله شد!!
خلق بی سامر بسی  گوساله شد!!!

 

همچنان این  روزگاران گشت و گشت
تا زمان  مولوی یکسان گذشت


همچنانان می کشت طاعون و وبا
طالب و داعش و جنگ و کرونا

 

 بر سر خورجین خویش رفت آن شبان
داد موسی را کمی پیتزا و نان

 

سفره ای آراست و پیتزا را بُرید
از میان سفره ، پیتزا را گزید

 

چشم او  بر پیتزا  چون خیره شد
پیش چشمش سفره دیگر تیره شد


این غذای نو بر است، چیزی نگفت
قصه های دیگری گویا شنفت

 

گفت موسی را  دیگر لختی  بمان
تا  که دنیا را کنم پیشت  عیان

 

دست در جیبش فرود برد آن شبان
داد موسی را دوربینی بس گران

 

گفت موسی شرح این اسباب چیست؟
گفت اکنون شرح این اسباب نیست

 

   دور را نزدیک و نزدیک  دور کند
      تفکیک گرگ از روبه  را مقدور کند


  دید موسی و سوالهایی  نمود
  گاه هم با زمزمه می گفت درود

 

گشت مشغول و ساعتها گذشت
تاشنید از قصه ها و سرگذشت

تا صدای زنگ و آهنگی شنید
این طرف و آن طرف چیزی ندید

 

گفت موسی این صدا از سوی کیست؟
 چنگ و دف و  نای و نی از بهر چیست؟

 

از گریبان شیءی  را بیرون کشید
با صدای نازکی در آن دمید

 

گفت الو ای جان من جانان من
  قسمت است،  موسی، کنون مهمان من

 

آن عیالِ خوش ذوق و باهنر
گفت چرت و پرت نگو ای بی پدر

 

آن شبان  سلفیی با موسی گرفت
زاویه تنظیم ، اما زیبا گرفت

 

چون که موسی  قابلیت ها بدید
گفت شیائومی، می خواهم ندید

 

جمع آمد گوسفندان تا به ظهر
داد دست کدخدا بی لاک و مهر

 

کدخداهم حال آن هر دو بدید
چند گوسفند،جدا کرد وچک کشید

 

تا شبان امضای چک، جعلی بدید
ناگهان از خواب با آهی پرید

بداهه
آدینه خوبی برای شما دوستان آرزومندم
شعر: رضا ضحاکی راحت
۱۳۹۹/۴/۲۰ 

آدراپانای هگمتانه(اسدآباد،همدان)

شیائومی=گوشی با قابلیت فراوان