لطفعلی خان"رستم ثانی"
لطفعلی خان یا "رستم ثانی"🌿🌿
راستی برخی انسان ها به کجا می رسند؟
همانطور که می دانید ،آخرین شاه زندیه که در برابرآقامحمدخان مقاومت کرد ،جناب لطفعلی خان زند بود
لطفعلی خان،دلیر،شجاع،درستکار،متعهد به اصول اخلاقی ومومن بود. لطفعلی خان ۲۵ساله ،دربرابر مردی عقیم بدجنس، متجاوز( بنام آقامحمدخان )،قرارگرقت ،آقامحمدخان درعین حال که نماز ش ترک نمی کرد بسیار بداخلاق و جانی بود
لطفعلی خان ،بر اثر خیانت وزیرش(حاج ابراهیم خان کلانتر) شکست خورد و به کرمان گریخت.
وقتی کرمان به تصرف آقامحمدخان در آمد،می دانیداوبا مردم کرمان و با لطفعلی خان چه کرد؟
ای کاش گَردن کرمانیها و لطفعلی خان را می زد،اما او ابتداءدستور داد به نوامیس مردم تجاوز کنند.آنان را به بردگی کشید و فروخت.
وبعد چشمان هزاران نفر مردم این شهر را از کاسه بیرون کرد،" پاهای لطفعلی خان را به یک سر طناب و سر دیگر را به اسبی بست و تا بخشی از مسیر کرمان به شیراز دربیابانکشید*
لطفعلی خان دراسارت زمزمه کرد
ما نداریم از رضای حق گله
عار ناید شیر را ازسلسله🍁
او دستود داد به لطفعلی خان
تجاوز کنند، و اورانابینا کرد، برخی گوینددست و پای او را بریدند،بعد دستور به قتل لطفعلی خان داد.به سپاهیان دستور تجاوز به به شاهدخت ،زن لطفعلی خان داد،فرزندان ذکور او راکور و اخته کرد.آنان را مانند بردگان فروخت.و این مرد سفاک به گور کریم خان زند هم رحم نکرد،استخوانها را از گور درآورد و در زیر پله های کاخ خود در تهران قرارداد تا هر روز پا بر آن نهند.آقامحمدخان خود را مسلمانِ مومن،هم می دانست،سعی می کردنمازش قضا نشود،مقید به نماز، واحترام به علما بود،
من نمی دانم کسی که این همه دَم از دین و دیانت می زدچگونه راضی می شود،دستور تجاوزجنسی به مرد و زن
راصادر کند،!! بله به نظرم رسید که خداوند در قران از بَل هُم اَضّل (پست تر از حیوانات) یاد می کند..
اسبی که لطفعلی سوار می شد،غران نام داشت.اسب غران در تمام جنگهای لطفعلی خان یارو یاور اوبود، اما وقتی که در قلعه بم لطفعلی سواراسب شد تا از دست نیروهای خائن رئیس قلعه خ بگریزد، خائنان (سیستانی)قلعه بَم با شمشیر به پاهای اسب غرّان زدند و
پای اسب رااز زانوقطع کردند
غران میاد شیهه زنان 🌳
چون پا یغر از آسمان (*پایغر یعنی رعد)
مانند شاهین پر زنان 🌳
چون باده چون آب روان 🌳
نعلش طلا زینش طلا 🌳
غران بود چون آسمان 🐎
به نظر بنده دهها خصلت لطفعلی خان داشت ،که آقامحمدخان نداشت،عرض کردم که لطفعلی خان صداقت داشت،دروغ نمی گفت،وعده پوچ وتو خالیبه کسی نمی داد،مردانه زندگی کرد، و مانند یک مردواقعی مُرد.درموقع مرگ خَم به ابرو نیاورد، در مدتکوتاه عمر آوازش به کشورهای دور دست رسیداما به قول یک انگلیسی(ژنرال مایکس)چون لطفعلی خان دروغ نمی گفت، وخصلت مردانگیداشت بعضی از خانواده های بزرگ(خوانین)از وی پشتیبانی نکردند. چرا این خانواده های ثروتمند و بزرگ از او پشتبانی نکردند؟به نظر بنده حقیر چون منافع ایناین خانواده در گرو دروغ و وعده های دروغ گرهخورده بود.آنان به رعیت دروغ می گفتند،
وعدهء دروغ می دادند تاچند صباحی درقلمرو خود از رعیت بهره کشی کنند،رعیت بیچاره هم دل خوش به این وعده زندگی می کردند.اماتا کی؟ داریوش کبیر در کتیبه تخت جمشیدمی گوید،اهورامزدا،(خدا) سرزمین مرااز دشمن،خشکسالی و دروغ حفظ کند.
داریوش کبیر ،دروغ را با دشمن و خشکسالی برابر می داند،یعنی هر سهنابود کننده انسان هستند.
راستی چقدر احادیث از ائمه در مذمت دروغ داریم، بزرگترین دشمن را برای خداوند ،ائمه ما دروغگو می دانند.دروغ اندیشه را پوشالی می کند،کسی دروغگومی گوید برای مخاطب خوب ارزش قائل
نیست.(تحلیل شخصی)
برگردیم به داستان لطفعلی خان،، مردم شیراز وکرمان بسیارلطفعلی خان رادوست داشتند، کرمانی ها سالها شعر زیر را زمزمه می کردند.
شعر🍁🍁
بالای بان اندران 🌿🌿🌿
قشون آمد مازندران 🌿🌿
جنگی کردیم نیمه تمام 🌿🌿
لطفی میره شهر کرمان 🌿🌿
هر دم صدای نی میاد 🍁🍁
آواز پی در پی میاد 🍁🍁
لطفعلی خانَم کی میاد؟ 🍁🍁
روح و روانم کی میاد. 🍁🍁
و اما در آن خائن وطن فروش ،نمک خور نمکدان شکن
یعنی حاج ابراهیم کلانتر که دروازه های شهر را
به روی لطعفلی خان بست،(گویا به حکومت مرکزی
قدرتمند فکر می کرد)
تا چند روزی بتواند در یوزیگی(گدایی)
قارجاها را بکند،که البته طولانی نکشید، به سفارش
آقامحمدخان و به دست فتحعلی شاه این خائن
متملق در دیگ داغ روغن ویا به تعبیری در دیگ آب جوش انداخته شد، و مردم
شیراز در مورد این حاجی ابراهیم خان تا سالیان
دراز ای شعر را گفتند:🍇
حاجی تو را گفتم پدر 🍇🍇
تو ما را کردی در بدر 🍇🍇
خسرو دادی دست قجر 🍇🍇
لعنت به ریش تو پدر 🍇🍇
باز هم صدای نی میاد 🍇🍇
آواز پی در پی میاد. 🍇🍇
آقامحمدخان که خود را قدر قدرت وقوی شوکت می دانست به دست چند پاسبان درگاه خود به قتل رسید.(امیداوریم سر
خربزه نباشه،!!شاید برای غارت اموالش و جوهرات و داستان صادق خان شقاقی در ست باشد)
مشاهده کردید،همه این افراد چگونه از این دنیا رفتند،اما ای کاش
در موقع خشم کمی مروت داشتند و به همنوع و هم وطن خود ترحم می کردند.
گردآوری وتحلیل به تاریخ۱۳۹۶/۶/۲۵
رضا ضحاکی راحت.
منابع:
حیات اجتماعی شیراز عصر فتحعلی شاه قاجار به روایات وارینگ
محفوظات ذهنی خود،از کتاب خواجه تاجدار،ژان گور
ترجمه ذبیح الله منصوری.
ولطفعلی خان از شاهی تا تباهی. پناهی سمنانی.
.*آقا محمد خان قاجار شهریار نامی ایران